Quantcast
Channel: نم نم بارون ( رفيق نارفيق )
Viewing all articles
Browse latest Browse all 14

غم خريد نان در پايين شهر...

$
0
0
حکايت نان نسيه در جنوب تهران، حکايت يک محله و يک نانوايي و يک کوچه نيست؛ واقعيت روزمره خيلي از کوچه‌هاي اين شهر است. به اين نقطه از تهران مي‌رسي، «نان را از هر طرف که بخواني نان نيست...» و به‌اندازه يک زندگي، به اندازه يک عمر آرزو و به اندازه دنيايي حسرت فرق است بين نان خشخاشي دوآتشه‌اي که شاطرهاي نانوايي‌هاي شميران به آتش تنور مي‎‌سپارند و نان سنگک ساده‌اي که با دست‌هاي خالي سر سفره‌هاي ساده مي‌رسد.

«در کوچه‌هاي منتهي به جنوبي‌ترين مرزهاي تهران، پشتِ ديوار خانه‌هاي ساده که با نماهاي فرسوده و آجرهاي رنگ‌پريده‌، شانه‌به‌شانه هم قد کشيده‌اند، حکايتِ نان، حکايتِ ديگري است. گفته بودند در گوشه‌اي از اين شهر شلوغ آدم‌هايي هستند که نانِ ساده براي سفره‌هاي ساده‌شان نسيه مي‌برند. نشاني آنها دورترين نشاني اين شهر است، ساکنان دورافتاده‌ترين محله‌هاي پايتخت. آن‌جا که چند قدم مانده تا مرزهاي تهران تمام شود، زندگي زير خطِ فقرِ نان شروع شده است.

چراغ نانوايي را روشن کرده‌اند، شاطر يک ساعت ديگر نانِ ظهر را دست مردم مي‌دهد و همان‌طور که بربري‌ها را آماده مي‌کند تا به تنور بفرستد، مي‌گويد: «کم نيستند. زيادند از بس نان نسيه داديم حسابش از دستمان در رفته. اين‌جا کارگرنشين است. دخل کارگري با خرج زندگي نمي‌خواند. نسيه مي‌‌برند. بعضي‌ها، آخر ماه يا چند هفته بعد مي‌آيند و پول نانشان را مي‌دهند، بعضي‌ها هم نه. حتما ندارند. ما هم حرفي نمي‌زنيم. باز هم که بيايند حرفي نمي‌زنيم، نسيه مي‌دهيم.»

شاطرِ محمود يک نان تازه را برمي‌دارد و مي‌کوبد روي ميخ درخت روبه‌روي نانواييِ خيابان عمراني در محله اسماعيل‌آباد تهران. اسماعيل‌آباد بخشي از جغرافياي منطقه 18 است، جايي در جنوب شرقي تهران. از چند روز پيش پشت شيشه‌اش کاغذي چسبانده و روي آن نوشته «نان، 700 تومان» و خودش مي‌گويد: «اگر خشخاشي باشد مي‌شود 1000 تومان اما اين‌جا خيلي خشخاشي نمي‌برند.»

دستش را در سطل پلاستيکي سفيدي فرو مي‌برد و همين‌طور که خشخاش روي نان‌ها مي‌پاشد، از نان خريدن مردم محل مي‌گويد: «‌هزارتومان مي‌آورند مي‌گويند سه تا ما هم نمي‌گوييم که اين پول دو تا نان است، سه تا نان مي‌دهيم با اين‌که ضرر ما مي‌شود. الان هم که شده 700 تومان خيلي‌ها نمي‌دانند گران شده با همان قيمت قديم مي‌آيند مي‌خرند. اين کاغذ را از ديروز که زديم خيلي‌ها دعوا کردند. گفتند حلالتان نباشد... غيرقانوني مي‌فروشيد... از گلويتان پايين نرود... ما هم ديديم وضع اينطور است، گفتيم هر چقدر مي‌خواهيد بدهيد اصلا همان 500 تومان را بدهيد.»

چند کوچه بالاتر از خيابان عمراني، در خيابان «سپيده»، پشت نرده‎هاي سفيد يک نانوايي ديگر شاطر عباس، تازه تنورش را روشن کرده، بربري مي‌پزد؛ از چند روز پيش هر بربري 700تومان. براي او هم نانِ نسيه بردن اهالي محل حرف تازه‌اي نيست آن‌قدر که به کنايه مي‌گويد: «تازه شنيده‌ايد؟». مويي در آسياب زندگي و پاي تنور سپيد کرده: «آدمي که نان را نسيه مي‌خواهد حتما ندارد. من که نانِ زندگي‌ام را از نانوايي درآورده‌ام نمي‌توانم دست رد به سينه کسي بزنم. به معتادان نان نمي‌دهم اما بقيه اگر بيايند و نداشته باشند مي‌گويم ببريد، هر وقت داشتيد بياوريد. حساب دفتري هم ندارم آوردند که آوردند اگر نداشتند هم صلوات بفرستند. ديني به گردنِ ما ندارند.»

حکايت نانِ نسيه بر سر سفره‌هاي ساده، تنها روايت زندگي اين روزهاي محله اسماعيل‌آباد نيست. در يافت‌آباد شمالي، همانجا که نامش براي آدم‌هاي آن طرفِ شهر، براي ساکنان جغرافياي بالايِ خط فقر به‌معناي مرکزي براي خريد مبلمان لوکس و تکميل تجملات زندگي است، آدم‌هايي زندگي مي‌کنند که خيلي‌وقت‌ها براي خريد چند لقمه نان، دست‌هايشان خالي است. کنار همين خانه‌ها در يک نانوايي قديمي، شاطر کمندعلي، نان تافتون مي‌فروشد، هر تافتون 425تومان و به آنهايي که با دست‌هاي خالي و صورت‌هاي سرخ مي‌آيند نان، نسيه مي‌دهد: «به روشان نمي‌آوريم. خيلي‌هاشون را مي‌شناسيم؛ از ساکنان قديمي اين محله‌اند. هنوز اجاره‌نشينن. مي‌دونم که وسعشان نمي‌رسد. مي‌گم ببرين بعدا بيارين، نمي‌دونم که مي‌يارن يا نه اما نمي‌گذاريم دست خالي برن.»

نان، اين طرفِ شهر براي کارگراني که بسياري از آنها با 650هزار تومان حقوق ماهيانه و مقرري يارانه‌هايشان زندگي مي‌کنند، بخشي از مهم‌ترين مخارج ماهيانه است. آنها با احتساب خط فقر که در تهران يک‌ميليون و 850‌هزار تومان اعلام شده و حقوق 650‌هزارتوماني‌شان، ماهي يک‌ميليون و 200‌هزار تومان از زندگي عقبند. ماه به نيمه برج نرسيده خرج زندگي دخلِ درآمد را آورده و اگر نسيه نباشد سيلي هم صورتِ باباي خانه را سرخ نمي‌کند: «گاهي هم بچه‌هايشان را مي‌فرستند که «بابام گفته نون بگيرم خودش بعد مي‌ياد حساب مي‌کنه»، خودشان‌رو ندارند که بيايند. نه که ما چيزي گفته باشيم. خدا شاهده يک لقمه نان ارزش اين حرف‌ها را نداره.

اما برايشان سخته که بيان نان نسيه ببرند. بيشتر هم لواش مي‌خورند. بربري و سنگک برايشان گران است، ميهمان داشته باشند سنگک و بربري مي‌برند. وقتي بيايند هم صاف و سرراست نمي‌گويند که نداريم نسيه مي‌خواهيم. نان را که مي‌گيرند شروع مي‌کنند به گشتن جيب‌هايشان و مي‌گويند: ‌اي واي کيفم جا موند يا پول خرد ندارم بعد مي‌آرم...»

روايت سفره‌هاي خالي در خانه‌هاي ساده آدم‌هاي جنوب تهران تلخ است و تکان‌دهنده و شايد براي خيلي از ساکنان آن طرفِ شهر باورنکردني. روايتِ کمتر شنيده‌شده از زندگي روزمره شهري است که اختلاف طبقاتي در آن به نقطه‌اي رسيده که عده‌اي در يک طرف روزشان را با انواع نان‌هاي فرانسوي و ايتاليايي، نانِ سيب و کشمش، نانِ گردو و غلات و نانِ نسکافه و قهوه شروع مي‌کنند و آن طرف شهر عده‌اي ديگر براي آوردن نان ساده بر سر سفره‌هاي خالي نان را نسيه مي‌برند. با همه اينها در کوچه پس‌کوچه‌هاي جنوبي تهران در محله‌هاي مناطق 17 و 18 و 19 يعني همان مناطقي نان نسيه دادن به آدم‌ها بخشي از روزمرگي‌هاي بسياري از نانوايي‌هاست کمتر مغازه‌اي هست که پشت شيشه‌اش نوشته باشد «نان نسيه نمي‌دهيم.»

علي‌اکبر شاطر يک نانوايي سنگکي در شادآباد مي‌گويد زندگي در اين محله‌ها فرق مي‌کند، رابطه آدم‌ها با هم فرق دارد، اصلا مغازه‌اي نيست که حساب دفتري نداشته باشد. به گفته او تا چند‌سال پيش مردم کمتر نان نسيه مي‌گرفتند: «‌آدم‌هايِ اين‌قدر ضعيف که نان را هم نسيه ببرند کم بودند. چند ساله بيشتر. اگر اين يارانه نباشد نان هم ندارند بخورند. اوايل خودم خجالت مي‌کشيدم وقتي کسي مي‌آمد و نان نسيه مي‌خواست الان ديگر آن‌قدر آمدند و گرفتند عادي شده. اگر معتاد خيابان بودند آدم اين‌قدر شرمنده نمي‌شد اما آدم‌هاي آبرودارند، خانواده دارند... زورشان نمي‌رسد ديگر.»

قصه نان در کوچه پس‌کوچه‌هاي جنوب تهران تنها روايت نداري و تنگدستي نيست، حکايت جوانمردي و بخشش هم هست. حکايتي که روي ديگري از زندگي اجتماعي را در جغرافياي فقرِ تهران نشان مي‌دهد. روايتِ زنده‌ماندن روحيه جوانمردي در آدم‌هايي که دست‌هايشان هنوز بخشنده است.
آنها که بي‌نام و نشان مي‌آيند و پول نانِ نسيه را مي‌دهند. حسين، شاطرِ يک نانوايي سنگکي در حريم راه‌آهن در منطقه 17 آنها را خوب مي‌شناسد: «افراد خيري هستند که ساکن همين محله‌اند و مي‌دانند در خانه‌هاي مردم چه خبر است.

از جاهاي ديگر نه... کسي نمي‌آيد. همسايه از حال همسايه خبر دارد وگرنه آنها که بالاي شهرند از کجا بدونن مردم اين پايين چطور زندگي مي‌کنند؟ ما حساب دفتري نداريم که به‌نام کسي بنويسيم چقدر نان برده اما آنها به خواست خودشان مي‌آيند حساب نان‌هاي نسيه‌اي که مردم مي‌برند را مي‌دهند مثلا مي‌گوييم 200 نان در ماه بوده يا سه تا تنور بوده.

در يکي از نانوايي‌هاي 13 آبان خيري به مردم کاغذهايي را مثل کوپن مي‌دهد که براساس آنها مثلا هفتگي مي‌توانند نانشان را رايگان بخرند و آخر ماه طبق تعداد همين برگه‌ها هر چه باشد را پرداخت مي‌کند.»
در محله‌هاي جنوبي تهران، جايي که نان خريدن در خرج و مخارج روزمره حساب و کتاب دارد، نان وعده قوت غالب و گاه تنها غذايي است که سر سفره بعضي خانه‌ها لقمه مي‌شود و به گلو مي‌رود.

مرکز آمار کشور پيشتر اعلام کرده بود 12‌درصد درآمد ماهيانه يک خانواده کم‌درآمد به نان اختصاص دارد. اما مصرف نان بين دهک‌هاي مختلف جامعه يکسان نيست و براساس نتايج آمارگيري مرکز آمار قشر کم‌درآمد به علت ناتواني مالي براي خريد مرغ و گوشت بيشتر نان مصرف مي‌کنند.

طبق همين آمارها که خبرگزاري مهر منتشر کرده بود، در جوامع شهري در دهک اول 297‌هزار تومان، دهک دوم 383‌هزار تومان، دهک سوم 418 هزارتومان، دهک چهارم 441‌هزار تومان، دهک پنجم 450‌هزار تومان، دهک ششم 478‌هزار تومان، دهک هفتم 487‌هزار تومان، دهک هشتم 492‌هزار تومان، دهک نهم 503‌هزار تومان و دهک دهم 523‌هزار تومان ساليانه نان مي‌خرند و خانواده‌هاي شهري به‌طور متوسط 450‌هزارتومان در‌سال براي نان هزينه مي‌کنند که حالا اين روزها با افزايش 30‌درصدي قيمت نان فشار بر دوش قشر کم‌درآمد جامعه از اين هم بيشتر مي‌شود.

اگرچه بسياري از مسئولان وقتي حرف گراني نان مي‌شود، رسانه‌ها را به بي‌انصافي و جانبداري متهم مي‌کنند و مي‌گويند 200 تومان اضافه‌تر که فشاري به خانواده‌ها نمي‌آورد اما آنچه در کوچه‌هاي دور و نزديک اين شهر مي‌گذرد روي ديگري از زندگي را – آن هم در پايتخت- نشان مي‌دهد که با اين حرف‌ها و تحليل‌ها سر سازگاري ندارد.

کم نيستند آدم‌هايي که پيش از اين بدون همين افزايش 30‌درصدي هم نان رساندن سر سفره‎ها در خيلي از روزهاي ماه برايشان آسان نبوده است و اين نه روايت آدم‌هايي پراکنده در يک محله که حکايت زندگي آدم‌هاي زيادي در محله‌هاي پراکنده در جنوب تهران امروز که از چندين‌سال پيش است.

نانِ نسيه به خانه بردن در اين محله‌ها چنان درد فراگيري شده که در چند‌سال اخير تعدادي از سازمان‌ها و نهادهاي عمومي بخشي از اعتباراتشان براي فعاليت‌هاي عام‌المنفعه و خيريه را صرف صاف‌کردن حساب نسيه مردم مي‌کنند نه اين‌که آنها بدانند، بي‌خبر و بي‌نام و نشان. افرادي به‌طور ناشناس و بدون اين‌که کسي بداند از کجا آمده‌اند در اعياد، در روزهاي ماه رمضان و هر روزي از‌سال که بهانه‌اي براي کار خير است مي‌آيند و حساب نان نسيه مردم را در نانوايي‌ها و حساب نسيه آنها را در ديگر مغازه‌هاي محله‌ها در بقالي و قصابي صاف مي‌کنند و مي‌روند.

يکي از اين سازمان‌ها شهرداري تهران است که از چند‌سال پيش پول نان نسيه مردم را مي‌دهد. ماجرا از آنجايي شروع شد که محمدباقر قاليباف، شهردار تهران در بازديد از يکي از مناطق جنوبي تهران ديد که پشت شيشه نانوايي نوشته‌اند: «نان نسيه داده نمي‌شود». او بعدها در سخنراني‌اي گفت: «از ديدن اين جمله شوکه شدم و فکر کردم مگر کسي هم هست که نان نسيه بگيرد؟» از آن زمان تاکنون آدم‌هايي گاه‌و‌بيگاه به مغازه‌هاي جنوب تهران به نانوايي‌ها سر مي‌کشند و حساب دفتري مغازه‌ها را ورق مي‌زنند؛ 10‌هزار تومان، 50‌هزار تومان، 25‌هزار تومان و اين خرده‌حساب را صاف مي‎کنند و مي‌روند.

در ماجراي نان نسيه خريدن مردم در اين کوچه‌هاي پرت و محله‌هاي دورافتاده، فقط پاي خيران و نهادهاي اجتماعي مثل شهرداري تهران در ميان نيست، پاي مساجد هم در ميان است. قربانعلي، شاطر يکي از نانوايي‌هاي بربري در خيابان زنديه از ژتون‌هايي مي‌گويد که تعدادي از مساجد براي خريد نسيه به مردم نيازمند مي‌دهند: «چند‌سال پيش در نانوايي لواشي کار مي‌کردم که مسجد محلش پول نان نسيه مردم را سر ماه مي‌پرداخت. اين مسجد ژتون‌هايي به سرپرست خانواده‌هاي نيازمند داده بود که با آن تعداد مشخصي نان در ماه مي‌گرفتند، زن و بچه‌هايشان هم خبر نداشتند. آخر ماه به تعداد ژتون‌ها پول نان را مي‌دادند.»

آنطور که حجت‌الاسلام‌والمسلمين صفر شعباني، دبير دبيران شوراياري‌هاي منطقه 18 و امام جماعت مسجد ولي عصر در اين منطقه به «شهروند» مي‌گويد: هزينه خريد نان براي افراد نيازمند از محل خمس و زکات، نذورات و کفاره‌هايي که مردم به مساجد مي‌دهند تأمين مي‌شود: «هر مسجدي به شيوه خودش عمل مي‌کند اينطور نيست که همه مساجد به مردم ژتون يا برگه کوپن بدهد و اگر هم مي‌دهد براي روشن شدن حساب مسجد مثلا با نانوايي است که حقي از نانوا ضايع نشود. بيشتر مساجد مثلا با نانوايي‌ها توافق مي‌کنند که چند تنور را در ماه نان نسيه بدهند يا مثلا معادل رقم مشخصي براي مثال 500 هزارتومان نان به نيازمندان بدهند و بعد از مسجد بگيرند. خيلي‌وقت‌ها هم خيران از طريق مساجد باني اين کارند که نمي‌خواهند نام و نشاني هم از خودشان بگذارند.»

نذر نان که از قديم بين ايرانيان رواج داشته هنوز هم در مناطق جنوبي تهران يک رسم مرسوم و شناخته‌شده است. پنجشنبه‌ها، ماه رمضان، تاسوعا و عاشورا افرادي هستند که يک تنور يا چند تنور نان نذر مي‌کنند. ميرزا شاطر يک نانوايي بربري در جنوب تهران مي‌گويد: «نه همه پنجشنبه‌ها اما تقريبا يکي در ميان افرادي هستند که مي‌آيند يک تنور را نذر مي‌کنند و مي‌گويند صلواتي به مردم بدهيد. تقريبا نصف نانِ يک تنور را صلواتي به همه مشتري‌ها مي‌دهم و بقيه را کنار مي‌گذارم براي کساني که مي‌دانم نيازمندند و نان نسيه مي‌گيرند... مي‌آيند و مي‌برند.»

ظهر است و صداي اذان در کوچه‌هاي شهر پيچيده. آدم‌ها از خانه‌هاي دور و نزديک بيرون آمده‌اند که نان ببرند. شاطرها مي‌گويند نان نسيه را در خلوتي مي‌برند. وقتي کسي نباشد، همسايه‌اي آشنايي. خيلي‌وقت‌ها هم شاطرها آبروداري مي‌کنند و نانِ نسيه‌بران را کنار مي‌گذارند که وقتي مي‌آيند جلوي «در و همسايه‌ها سکه يک پول نشوند.»

حکايت نان نسيه در جنوب تهران، حکايت يک محله و يک نانوايي و يک کوچه نيست؛ واقعيت روزمره خيلي از کوچه‌هاي اين شهر است. به اين نقطه از تهران مي‌رسي، «نان را از هر طرف که بخواني نان نيست...» و به‌اندازه يک زندگي، به اندازه يک عمر آرزو و به اندازه دنيايي حسرت فرق است بين نان خشخاشي دوآتشه‌اي که شاطرهاي نانوايي‌هاي شميران به آتش تنور مي‎‌سپارند و نان سنگک ساده‌اي که با دست‌هاي خالي سر سفره‌هاي ساده مي‌رسد.

نان را از اين طرفِ شهر که بخواني يک واژه سه‌حرفي ساده نيست؛ ماجرايي دارد، قصه‌اي و اندوهي.

* شعري از قيصر امين‌پور



 



گردآوري: گروه خبر سيمرغ


Viewing all articles
Browse latest Browse all 14

Latest Images

Trending Articles